محل تبلیغات شما

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

مگر از عمر پدر غیر پسر می‌ماند

که جوان در نظر او به جگر می‌مانَد

سالها بود کنار تو فقط میگفتم

که برای من از این عمر پسر می‌مانَد

خواستم راه رَوی یک دو قدم ، میدیدم

ساعتی بعد برایم دو سه پَر می‌مانَد

زودتر از نفس اُفتاده‌ام از تو که بگویند همه

که جوانمُرده در این دشت مگر می‌مانَد؟

پسری را که روی چشم بزرگش کردم

بر عبا نیز به اما و اگر می‌مانَد

کاش میشد که مرا جمع کنی میخندند

خواستم پا شوم از خاک کمر می‌مانَد

اکبری داشتم و حال چرا اکبرهاست

که تنِ تو به تن چند نفر می‌مانَد

رفتم از هر طرفی جمع کنم قدت را

نیمه‌ای در بغل و نیمِ دگر می‌مانَد

بازوی مادرم و بازوی تو مثل هم اند

زخم پهلوی تو بر ضربه‌ی در می‌مانَد

میکشم از بدنت نیزه و تیغ و مِقراض

باز بر سینه‌ی تو چند تبر می‌مانَد

میکشندم ز روی خاک عموهایت وای

عمه با جمعیّتی شوم نظر می‌مانَد

حسن لطفی

علیُ مع‌الحق و حق با علیست

ما مسلمانیم اما ما مسلمانِ نجف

مگر از عمر پدر غیر پسر می‌ماند

می‌مانَد ,تو ,مگر ,عمر ,خواستم ,روی ,از عمر ,پدر غیر ,غیر پسر ,پسر می‌ماند ,مگر از

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ousnesbayzoo Cari's memory slimdaisuscha Kim's page حقیقتا Meh مرکز فنی پمپ استان قم-الکتروتکنیک باقریان Willie's collection Robert's memory موسسه فرهنگی هنری معین پرداز سما (با همکاری گروه طنین) عشق کار